قلبِ شکسته...
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری، ببین قلبم شکسته،جانا به عهد خود وفا کن
شقايق گفت: باخنده نه بيمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حديث ديگري دارم گلي بودم به صحرايي نه با اين رنگ و زيبايي نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شيدايي يکي از روزهايي که زمين تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش مي سوخت تمام غنچه ها تشنه و من بي تاب و خشکيده تنم در آتشي مي سوخت ز ره آمد يکي خسته به پايش خار بنشسته و عشق از چهره اش پيداي پيدا بود.... ز آنچه زير لب مي گفت: شنيدم سخت شيدا بود نمي دانم چه بيماري به جان دلبرش افتاده بود؛ اما طبيبان گفته بودندش اگر يک شاخه گل آرد از آن نوعي که من بودم بگيرند ريشه اش را و بسوزانند شود مرهم براي دلبرش آندم شفا يابد چنانچه با خودش مي گفت بسي کوه و بيابان را بسي صحراي سوزان را به دنبال گلش بوده و يک دم هم نياسوده..... که افتاد چشم او ناگه، به روي من بدون لحظه اي ترديد شتابان شد به سوي من به آساني مرا با ريشه از خاکم جداکرد و به ره افتاد و او مي رفت و من در دست او بودم و او هرلحظه سر را رو به بالاها تشکر از خدا مي کرد پس از چندي هوا چون کوره آتش زمين مي سوخت و ديگر داشت در دستش تمام ريشه ام مي سوخت به لب هايي که تاول داشت گفت: اما چه بايد کرد؟ در اين صحرا که آبي نيست به جانم هيچ، تابي نيست اگر گل ريشه اش سوزد که واي بر من براي دلبرم هرگز، دوايي نيست و از اين گل که جايي نيست؛ خودش هم تشنه بود اما !!... نمي فهميد حالش را چنان مي رفت و من در دست او بودم و حالا من، تمام هست او بودم دلم مي سوخت، اما راه پايان کو ؟ نه حتي آب، نسيمي در بيابان کو ؟ و ديگر داشت در دستش، تمام جان من مي سوخت که ناگه، روي زانوهاي خود خم شد دگر از صبر او کم شد دلش لبريز ماتم شد کمي انديشه کرد؛ آنگه مرا در گوشه اي از آن بيابان کاشت نشست و سينه را با سنگ خارايي، زهم بشکافت زهم بشکافت اما ! آه صداي قلب او گويي جهان را زيرو رو مي کرد زمين و آسمان را، پشت و رو مي کرد و هر چيزي که هرجا بود با غم رو به رو مي کرد نمي دانم چه مي گويم ؟ به جاي آب، خونش را به من مي داد و بر لب هاي او فريادِ: "بمان اي گل که تو تاج سرم هستي دواي دلبرم هستي بمان اي گل..." و من ماندم، نشان عشق و شيدايي و با اين رنگ و زيبايي و نام من "شقايق" شد گل هميشه عاشق شد.........
+نوشته شده در سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:گل همیشه عاشق, شقایق, خنده, بیمار, تب, سرخ, آتش, حدیث, صحرا, رنگ, زیبایی, زمان, هرگز, نشان, عشق, شیدایی, زمین, سوزان, عطش, می سوخت, غنچه ها, تشنه, خسته, خار, پیدا, دلبر, طبیبان, مرهم, ریشه, کوه , بیابان, گل, چشم, دست, خدا, هوا, کوره, شقایق, عاشق, نام, ماندم, همیشه,, ساعت3:33توسط هم نفسِ غم... |
|
About
شبی که قلب لیلا سوخت، دل آیینه ها خون شد... همین مجنون که میبینی، از اینجا تازه مجنون شد Archivesبهمن 1390دی 1390 آبان 1390 مهر 1390 Authorsهم نفسِ غم...Links
ماه عسلیا
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی Categories |